خدمات وبلاگ نويسان جوان شهید (نویسنده :میلاد عربی)
تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, | 13:49 | نویسنده : محمد محبی

 

 

 جای جای این مرزوبوم حتی سنگ های آن آغشته ازخون شهیدانی است که در هر کوی وبرزن به حسرت دیدار صبح سپیدی است که از میان رخت بربسته .آن جاکه نخل های بی سرش سربه سوی عرش داردودرهرقدم گام شهیدی بر پهن دشت کربلای ایران نقش بسته است . 


وفرازی ازوصیت نامه ی چند شهید رابه اختصاربگویم:

شهیدمهدی آژده:سعی کنید از غیبت وبهتان دوری کنید.به نمازوروزه ومناجات بیشتر اهمیت دهیدکه ما هر چه داریم ازاین دعاهاست.وشمابچه ها هم بیشتر به قرآن اهمیت دهید و بیشتر درنماز جماعت

شرکت کنید.این وصیت رازمانی می نویسم که غسل شهادت کرده ام وآنرادرآبادان در لحظه های آخر عمرم می نویسم وبه سوی شهادتی می روم که ازعسل شیرین تراست .هرکس یک جان دارد پس چه بهترکه آنرادر راه حسین زهرا(س)قربان کند ... .آری او از شهیدانی بود که وجودسرمست وهستی خودرا درجامی از اندام هایی گلگون جرعه جرعه به کام عطش ناک زمین بنوشاند.وخون شان چون چراقی هدایت کننده رهروانی باشدکه در جاده ی زندگی نلغزدونهراساند.او می رفت تا نظاره گرمنظری باشد.

وچه منظری زیباترازنظر کردن براین همه سرافرازی.



شهید محمد رضا عربی:خداونداتوراسپاس می گویم که راه سعارت رابرایم نمایاندی ومرا در بهترین راه ممکن قرار دادی وبهترین رهبر رابرایم برگزیدی.خداونداتورابه امام عصر(عج)سوگنندمی دهم که این امت همیشه درصحنه رایاری فرما و همانطور که آن هادین تورایاری نمودند.خدایاخودت بر اوضاع واحوال ما بیش از همه داناتری وخودت وعده فرمودی دین خودت را یاری فرمایی... .اوصلای استقامت رازیر نجوا می کرد وزمانی رسید که دیددیگرنمی توانست بر کتاب رشادت خود صبوری پیشه کند ولذاجبهه را برگزید 

ودرجلوه گاه تجلی محبوب چون جلودار جنگی وجسور وبیدرنگبه میعاد گاه عرشیان شتافت.





این اشاره ی کوتاه از سرزمین نور ونخل وپرنده است از سرزمین زخمی خوزستان ازسرزمین شهادت ازسرزمین فرصت پرواز                                                                                                       



نظرات شما عزیزان:

مریم نادعلی
ساعت13:06---9 آبان 1393
صدای گام هایش

روز ها می گذرد و صدای پایش نزدیک تر می شود.شب ها می رود و صدای گام های استوارش گوش را می نوازد.انگار باید برای دیدار او آماده شوم آری درست است،محرم،منظورم محرم بود،کلمه ای کوچک وخاموش ،اما سرشار از حرف وایمان به خدا .محرم به معنی خون و یاد تشنه ی امام حسین (ع) و تمام افراد و خانواده ی این بزرگوار.

یادش بخیروقتی کودکی 6 ساله بودم،هنگامی که هیئت ها وگریه زاری دیگران را می دیدم،وقتی که دسته های سینه زنی از جلوی در حیاطمان رد می شد،متعجب میشدم که اینها برای کیست؟ اما پس از اینکه متوجه شدم موضوع از چه قرار استو این همه ناراحتی قصه برای چه هست ،غم سراسر وجودم را فرا گرفت.از آن پس به بعد همیشه دنبال داستان ها و سرگذشت او و خانواده اش بودم.هر شب کنارمادربزرگم می نشستم و به قصه ها و گفته های او گوش می دادم، به یاد دارم یکی از داستان های این گونه شروع می شد:لبش تشنه بود،رنگش پریده بود،

صورتش به سوی آسمان بود،روحش کم کم برای رها شدن از جسم آماده بود،تنش نقش زمین شده بود، اما اوقبل ازاین اتفاق،حادثه ی تلخ دیگری برایش پیش آمده بود، علی اصغر،همان طفل بیچاره ای که تیر سه شعبه گلویش را پاره کرد و از آن سرازیر شد.

محرم یاد و خاطره از سختی هاو مشکلات امام حسین(ع) و خانواده اش است و برای ما نکات و درس های زیادی را به دنبال دارد.



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم
  • قالب وبلاگ
  • خدمات وبلاگ نويسان جوان